محل تبلیغات شما

 

اگر بخواهید بدانید که از آن بهار سبز تا این پاییز زرد چه می کردم باید بگویم خودم را با شعرفریدون مشیری مشغول می کردم.مشیری شاعر مهربانی است.می شود با او مثل یک دوست چندین ساله راحت بود، سوار بال خاطره شد و مثل نسیمی که به تردید می گذرد، به کوچه های عیدهای دوباره سرک کشید.می شود با او کوبه در چوبی خانه پدری را کوبید و دوباره لب حوض  یادها نشست و سرمه دان و جهاز مادران را روی تاقچه ی یادها بو کشید و گریست.انگار مادرم گریسته بود آن شب.از بهار به پاییز می رسم از مشیری به شاملو و این برف را سر باز ایستادن نیست.برفی که بر روی و بر ابروی ما می نشیند.آه ای هفت سالگی! 

سهراب،بچه بودای اشرافی

با بهار رفتم و با پاییز برگشتم...

رخ به خون شستند در این "سراچه ماتم"پیاده،شاه،وزیر...

مشیری ,بهار ,پاییز ,مثل ,روی ,کشید ,شود با ,می کردم ,با او ,می شود ,مشیری به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها